آوینــــــــا عسلیآوینــــــــا عسلی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

✿بهونه زندگی من آوینا✿

شیرین ترین اتفاق زندگی

من و بابا سجاد 2 فروردین 1387 ازدواج کردیم و خدا بهترین و زیباترین هدیه عمرمون در تاریخ 1391/8/4 که زیباترین فرشته کوچولوی دنیا بود به ما  داد تا خوشبختیمون کنارش رنگ بهتری بگیره ♥ امروز چه ناز دانه گلی در چمن رسید / گویی بساط عیش مداوم به من رسید / نور ستاره است در شب تولدش / انگار که فرشته ای از ازل رسید ♥ نازنینم شما 4 ابان 1391پنچشنبه ساعت 9:15 صبح تحت نظارت دکتر هادی باقری در بیمارستان اردیبهشت شیراز قدم روی چشم ما گذاشتی روز تولد تو میلاد عشق پاکه برای شکر این روز پیشونیم  به خاکه من و بابا سجادی دیوونه وار میپرستیمت امر...
29 تير 1392

دندون جدید (5)

سلام به دندون طلا, مامان حالا دیگه دخملی 2 دندون بالا و 3 دندون پایین داره و تند تند چوب شور میخوره سرعتت در حرکت با رورواک کلی پیشرفت کرده  چهار دست و پا رفتنت که دیگه نگو به گرد پاتم نمیرسیم مدام در حال تلاش کردن برای ایستادن هستی خودتم کلی ذوق خودت میکنی و با شیطنت برای خودت دست میزنی نابغه کوچولوی من دخملی قرتی ما به محض شنیدن صدای موزیک واکنش نشون میدی و دو تا دستاتو میاری بالا یا تند تند دست میزنی (بعد شقایق میمیره برات) وقتی میخوام پمپرزت کنم مگه اروم میگیری باید به زور نگهت دارم خیلی شیطونی عزیزم مهربونم چند روز پیش وقتی سیب دستت بود من دهنم و باز کردم و بهت گفتم به منم بده الهی فدات شم فورا ب...
29 تير 1392

تولد عمو کسری

این روزا حسابی مهمونی میریم 16اسفند که مصادف با تولد عمویی بود خونه عمه شهلا مهمون بودیم همه اونجا بودن آوینا جون شما حسابی توی مهمونی خانمی کردی و اروم بودی قربونت برم که اینقدر ماهی   تازگیها وقتی یکی که کمتر دیدیش بغلت میکنه به من یا بابایی نگاه میکنی و بغض میکنی و یا میزنی زیر گریه   البته وقتی سر حالی خیلی خنده رو و مهربون میشی و به هر اتفاقی در اطرافت کلی با صدای بلند میخندی  خوشگلم چند روز پیش بابایی به لثت نگاه میکرد چند تا نقطه سفید روی لثه پاینت مشخص شده که شاید دندون باشه بابایی میگه دندونه من میگم هنوز زوده نمیدونم  دخترم میدونی زمستون این فصل سرد داره تموم میشه و فصل بهار نزدیکه مامانی خ...
29 تير 1392

دلنوشته ای از مامان برای اوینای عزیزم(3)

ساده مینویسم ساده ی ساده , بی هیچ تشبیه و اشاره ... بدون ابهام و استعاره .... نه ایجاز و ابهام و نه کنایه .... از بلند نبودن هجایش هراسی نیست و از کوتاه نبودنش واهمه ای .... ساده مینویسم ساده ی ساده , نه قصیده ... چار پاره غزل و یا که ترانه ... تنهای تنها یک تشدید میگذارم با اجازه : دوسسسسستتتتتتتتت دارررررررررررررررررم همین , ساده ی ساده.......................  عزیزترینم آوینای قشنگم دوست دارم   ...
29 تير 1392

عادات اوینا (6)

خوشکلم عادت کردی حتما باید موقعه خواب عروسک اردکت  بغلت باشه میچسبونیش به صورتت و میخوابی   موقع شیر خوردنم اواز میخونی هووووم هووم بعدم یهو به چشمای من خیره میشی و لبخند میزنی منم تا میتونه بوست میکنم اینجوری میشه که خواب از سرت میپره   به پستونکتم بدجوری عادت کردی از مدلای دیگه هم نمیخوری موقع خوابم که دیگه    چند روز پیشم رفته بودیم عقد دوست مامانی نمیدونی به میوه ها چجور نگاه میکردی ما هم دلمون سوخت و یه زره سیب بهت دادیم که مزمزه کنی که دیگه ول کن نبودی ابرو برامون نذاشتی اگرم بهت نمیدادم شروع به گریههههه میکردی اونم چه گریه ای   خاله شبنم هم حسابی بهت داد مجبور شدم چاره ای برام نذاشتی امیدوا...
29 تير 1392

اولین دندون خوشکل مامانی

من 11 فرودین دندون در اوردم  و خیلی خوشحالم دیگه میتونم غذا بخورم دیگه مثل قبل نیست که همه بخورن و من فقط نگاه کنم اگر هم بهم ندن دندونشون میگیرم البته اگر ندن خاله جون شیمام بهم میگه تو 1 دندون داری ولی ما 30 و چندتاااااااا ما شما رو که خیلی هم خوشمزه هستی 1 لقمه میکنیم حالا نمیدونم ولی بنظرم بهتره تسلیم شم  واااااااای که چقدر بزرگ شدن سخته  و درد و سر داره همش لثم میخاره نمیدونم درد میکنه نمیدونم یه جوریه اون حالتو دوست ندارم هر چی هم مامانم دستمال یخ میذاره بی حسی دندون میزنه لثم ماساژ میده منم دندون گیرم فشار میدم رو لثم هویچ میکشم داد میزنم هوار میزنم اشک میریزم فایده نداره که نداره گاهی هم انقدر اذیتم میکنه که پشی...
29 تير 1392

گذر زمان

آوینا جونم نمیدونم در وجود نازنینت چی هست که مرا  اینگونه عاشق و دیوونه خودت کردی هر روز که میگذره عاشق ترم میشم عاشق نگاهت خنده های شیرینت معصومیت وجودت وای که چه لذت بخش است وقتی که صورت زیبایت را بر صورتم می فشاری و مرا غرق در شادی میکنی اخ  که من مثل دیوونه ها دوست دارم هر روز که میگذره تو ماهتر از قبل میشی و البته بزرگتر  هر روز که میگذره شیرین تر از قبل و من بی قرارتر برای در اغوش کشیدنت  هر روز و هر ثانیه بغلمی اما باز احساس میکنم کمه بعضی وقتا مامانی دلش میخواد تو رو تو بغلش پرس کنه عروسکم  دختر عزیزم هر روز توانا تر میشی و ما شگفت زده تر از این همه یادگیری و پیشرفت نازنینم همینطور ادامه بده تا ه...
29 تير 1392

پایان سال 91

سال 91 با تمومه خوبی و بدیهاش داره به پایان میرسه و یک سال خاطره برامون به یادگار می مونه سال 91 اتفاقات زیادی پیش اومد اما بعضی از خاطرات تا ابد تو ذهنمون می مونه چه خوش چه بد و بعضی از اتفاقات برای همیشه از ذهنمون پاک میشه یادمه سال گذشته در این لحظه ها حال خوبی نداشتم و گذر زمان برایم سخت بود اخه خیلی سر گیجه داشتم از طرفی فرشته کوچولوم همراهم بود اما گذشت و 1 سالم گذشت دوست ندارم از خاطرات غمگین چیزی بنویسم اما دریغا که توی این سال شما پدر بزرگ دوست داشتنی و ماهتو از دست دادی روحش شاد امااااا بهترین لحظه زندگیم 4 ابان که فرشته کوچولوم بالهاشو تو اسمون جا گذاشت و  پنچشنبه روز عرفه و شب عید قربان پا رو زمین گذاشت و شد تمام...
29 تير 1392

قانون های هفتگانه اوینا جونم

قانون اول : مدت خوابیدن من ارتباط مستقیم با کارای مامانم داره هر چه بیشتر کار داشته باشه من کمتر میخوابم . قانون دوم : وولوم صدای گریه من ارتباط مستقیم با سکوت محلی داره که توش هستیم مثلا یه رستوران شیک و دنج جون میده برای جیغ کشیدن اونم از نوع بنفشش . قانون سوم : هر چه مامانم بی حوصله تر باشه من بد اخلاق تر و بهونه گیر تر میشم . قانون چهارم : مقدار تف کردن و بالا اوردن و کثیف کردن من با لباسی که میپوشم ارتباط داره هر چه تمیز تر باشه مقدارش بیشتر میشه .  قانون پنجم : زمان شیر خوردن من با کارای مامانم ارتباط داره هر چه بیشتر عجله داشته باشه من بیشتر شیر میخورممممممم . قانون ششم : بازی و خنده های ادم که ...
29 تير 1392